وقتی از وضعیتهای پیش آمده درمانده میشویم به سوی مردم باز برمیگردیم. همیشه مردماند که میتوانند آخرین گرهها را باز کنند. همین مردم هم چنان از ورود به استادیوم مشکلات زیادی را تحمل میکنند،- از خدمات ترابری همچنان بیبهرهاند،- صدای اعتراضشان به گوش کسی نمیرسد. آقای جعفری اخیرا گفته بود که اعتراضی به محرومیت کرار نخواهیم داشت.
پرسش من این است که، چه حسابی روی مردم میتوان باز کرد در حالی که در اولویت چندم تصمیمات قرار دارند؟ نه تنها او، بلکه دیگر دست اندرکاران باشگاه پیوند شایسته و بایستهای با هواداران ندارند و هنوز هم هیچ نشانهای از آن دیده نمیشود.
مطمئن باشید با این پیوند تار عنکبوتی نمیتوان انتظاری بیش از این از سوی مردم داشت.
درست است که هواداران آذربایجانی حاضرند از هر گونه اقدامی به سود تیم محبوبشان فرو نگذارند، ولی این نه به خاطر من و شما که به خاطر علاقهشان به تیم خودشان است. فکر و اندیشهی ما همواره به دلیل در حاشیه ماندن به هدر میرود: حاشیهای شامل دست اندرکاران باشگاه و مردم. دوری گزیدن از مردم و بیاهمیت بودن بدانان از لزومات طرز تفکر قرون وسطایی ماست.
در سویی قرار میگیرندکه ارتباط یک طرفه با مردم حاصل میشود: ارتباطی از بالا به پایین. و نه ابدا چیزی که ممکن باشد به آن بالاها برسد. آن بالاترها فقط صدایشان میرسد و پایینترها باید فقط اطاعت امر کنند. این گونه طرز تفکر سالهاست که بایکوت شده است. گوش مردم دیگر بدهکار این صداها نیست. هر آن چه تشخیص مردم است (که گاه هم به اشتباه) به آن عمل کرده و تبلیغاش را روا میدارند. وقتی به خاطر یک علم یا بیرق قرمز گرفتار میشوند، یا با خراب شدن دستگاه کارت خوان دم دروازه میمانند، و بدتر از همه چیز، در سردرگمی تماشای بازی خارج از خانه قرار میگیرند، باید بیش از اینها بیخیال همهی اتفاقات باشند که دست یاری دراز کنند. ولی من به عنوان یک هوادار کوچک میدانم که در شرایط بد از سر بیخیالی کارهای بزرگی میکنند و بیرق تراختور را هم چنان برافراشته نگاه میدارند. چشمان آنان با یک علامت پرسش دیگر هم چنان خواهد درخشید. اینان اگر دست یاری بیارند نه به خاطر مدیر عامل باشگاه و نه کس دیگر، بلکه به همان علاقهشان به تیمشان خواهد بود. و آقای جعفری عزیز باید مغزشان را بیش از این بفشارند تا به منابع مالی پر رونقی راه یابند، مثل تیمهای دو قلوی مرکز که هر از گاهی کامشان را شیرین میکند.
کسانی که آقای شفق را تخطئه کردند که نتوانسته از عهدهی منابع مالی باشگاه درآید و هزینههای زیادی دم دست گذاشت، هم اینک خود در چاه افتادهاند. فرق آقای شفق با این کادر در این است که او بیش از اینها با مردم همراه بود. اگر هم از مردم انتظاری داشت نا به جا نبود.
پرسش من این است که، چه حسابی روی مردم میتوان باز کرد در حالی که در اولویت چندم تصمیمات قرار دارند؟ نه تنها او، بلکه دیگر دست اندرکاران باشگاه پیوند شایسته و بایستهای با هواداران ندارند و هنوز هم هیچ نشانهای از آن دیده نمیشود.
مطمئن باشید با این پیوند تار عنکبوتی نمیتوان انتظاری بیش از این از سوی مردم داشت.
درست است که هواداران آذربایجانی حاضرند از هر گونه اقدامی به سود تیم محبوبشان فرو نگذارند، ولی این نه به خاطر من و شما که به خاطر علاقهشان به تیم خودشان است. فکر و اندیشهی ما همواره به دلیل در حاشیه ماندن به هدر میرود: حاشیهای شامل دست اندرکاران باشگاه و مردم. دوری گزیدن از مردم و بیاهمیت بودن بدانان از لزومات طرز تفکر قرون وسطایی ماست.
در سویی قرار میگیرندکه ارتباط یک طرفه با مردم حاصل میشود: ارتباطی از بالا به پایین. و نه ابدا چیزی که ممکن باشد به آن بالاها برسد. آن بالاترها فقط صدایشان میرسد و پایینترها باید فقط اطاعت امر کنند. این گونه طرز تفکر سالهاست که بایکوت شده است. گوش مردم دیگر بدهکار این صداها نیست. هر آن چه تشخیص مردم است (که گاه هم به اشتباه) به آن عمل کرده و تبلیغاش را روا میدارند. وقتی به خاطر یک علم یا بیرق قرمز گرفتار میشوند، یا با خراب شدن دستگاه کارت خوان دم دروازه میمانند، و بدتر از همه چیز، در سردرگمی تماشای بازی خارج از خانه قرار میگیرند، باید بیش از اینها بیخیال همهی اتفاقات باشند که دست یاری دراز کنند. ولی من به عنوان یک هوادار کوچک میدانم که در شرایط بد از سر بیخیالی کارهای بزرگی میکنند و بیرق تراختور را هم چنان برافراشته نگاه میدارند. چشمان آنان با یک علامت پرسش دیگر هم چنان خواهد درخشید. اینان اگر دست یاری بیارند نه به خاطر مدیر عامل باشگاه و نه کس دیگر، بلکه به همان علاقهشان به تیمشان خواهد بود. و آقای جعفری عزیز باید مغزشان را بیش از این بفشارند تا به منابع مالی پر رونقی راه یابند، مثل تیمهای دو قلوی مرکز که هر از گاهی کامشان را شیرین میکند.
کسانی که آقای شفق را تخطئه کردند که نتوانسته از عهدهی منابع مالی باشگاه درآید و هزینههای زیادی دم دست گذاشت، هم اینک خود در چاه افتادهاند. فرق آقای شفق با این کادر در این است که او بیش از اینها با مردم همراه بود. اگر هم از مردم انتظاری داشت نا به جا نبود.